آوین کوچولوآوین کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

دختر نازم آوين كوچولو

تولد يك سالگي

1391/2/6 0:10
نویسنده : شاینا
1,286 بازدید
اشتراک گذاری

 

  شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

روز چهارشنبه 24 اسفند ماه بود و من به شدت براي خونه اومدن عجله داشتم. خداروشكر چهارشنبه ها كار مامان 1:30 تمامه و تا برسم خونه 2:15 ميشه . چهارشنبه شروع تعطيلات عيد بود . من قرار بود هفته ي اول عيد رو مرخصي بگيرم و از 5 فروردين مامي بايد برگرده سركار تا همكارم بتونه بره مرخصي.  خلاصه از چند روز قبل بار سفرو بستم و آماده بودم چون ميدونستم وسايل زياده مخصوصاً وسايل آوين خانمي گل كه ديگه خودش يه چمدون مخصوص خودش داره.

 

متاسفانه دو روزي بود كه تب كرده بودي و خيلي بي تاب بودي و به خاطر همين من اشتياقمو واسه رفتن به تعطيلات از دست داده بودم. دكتر رفتيم آزمايش خون هم دادي از اون دستاي كوچولوت و دكتر گفت كه تبت ويروسيه.  به خاطر اين خاك شديديه كه چند روزيه هواي خوزستانو گرفته و همه جا رو آلوده كرده. اين بيماري ارمغان اين غبار هواست. زندگي توي خوزستان اين چيزارو هم داره ديگه!!!!!

چون تب داشتي مهد هم نرفتي و پيش خاله نرگس موندي. در واقع آخرين روزي بود كه پيش خاله نرگس جون بودي. خاله هم رفت اهواز پيش خاله ي ماماني.

خلاصه كنم شب پرواز تهران داشتيم و رفتيم تهران و تو همچنان تب داشتي و يه كم بداخلاق بودي و من همش تو فكر گرفتن جشن تولدت بودم بيست و ششم اسفند جمعه تولدت بود و مامي ميخواست يه تولد تهران واست بگيره و يكي هم شهركرد.

پنج شنبه شد و تبت قطع شد و من و بابايي خوشحاللللل. انگار دنيا رو بهمون داده بودن. حالا تو اين گير و دار بابا  هم بد سرمايي خورده بود.  نزدیک شب که داشتم لباستو عوض میکردم دیدم دونه های ریزی رو شکمت ریخته. اول فک کردم به خاطر حساسیت به آنتی بیوتیک دو روز قبله اما جمعه صبح  متفاوت بود یه تخته رو شکمت ریخته بود و هی قرمزتر میشد. پيش خودم گفتم شايد از تبه. بهرحال نميشد بيخيال بود سريع رفتيم مركز طبي كودكان تهران. جمعه بود و فك كنم دكتراي عمومي اونجا بودن. بازهم سوزن زدند توي اون دستاي كوچولو و ناز و ازت خون گرفتن عزيزم. جواب خوب بود و گفتن حساسيت داروييه خدا رو هزار مرتبه شكر مشكلي نداشتي. ولي امان از اين دونه ها كه حالا ديگه توي صورتت و تمام بيني و لپت هم پر شده بود و نا سلامتي تولدت هم بود. اما تولدت بود و اين چيزا مهم نبود همين كه فهميديم سلامتي برامون كافي بود. رفتيم خريد واسه شام تولد و از شير مرغ تا جون آدميزاد رو خريديم .چون ما تولد ميگرفتيم بايد همه چيز از خودمون ميزاشتيم كه ديگه حرفي توش نباشه دخترم .

كلي خوش گذشت اينم عكسش

جمعه يست و شش اسفند ماه 1390

آوين گريان به علت اينكه خوابش مياد دورش شلوغه و سر و صدا زياده و آوين بدش مياد.

اگر عصر خوابيده بودي اينجوري نمي شدي.

خيلي خوش گذشت كلي كادوهاي خوشكل!!!

 شکلکهای جالب آروین

 

بيست و هشتم با پرواز رفتيم شهركرد و خدارو شكر دونه هاي صورتت و بدنت خيلي كم شده بود و فرداش ديگه كاملا دونه ها محو شد و خوب شدي.

بماند كه بعدا با تحقيقاتي كه توي نت كردم فهميدم احتمالا اين دونه ها حساسيت دارويي نبوده و اين دونه ها بعد از اون تب 4 روزه نشونه هاي يه بيماريه بنام رزوالاrezoala كه مخصوص بچه هاي حول و حوش يك ساله. چند روز تب ميكنن بعد تب مياد پايين و دونه ميريزه بدن. داروش هم همون شربت هيدروكورتيزونه.

حالا براي اطمينان بيشتر بايد با دكترت صحبت كنم.

بيست و نه اسفند كه شب عيد بود هم يه تولد خونه ي مامان جون اينا واست گرفتيم. باز هم كادوهاي خوشگل!!!

ببين دخترم تو از اين به بعد خيلي خوش به حالته دوتا تولد برات ميگيريم هر سال. 

   شکلکهای جالب آروین

 بيست و نه اسفند دومين تولد يك سالگي آوين ناناز.

این هم کارت تولد آوین ناناز:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آوین
24 آبان 91 21:06
ماشالا آوین جون ایشالا هزارساله بشی. هم نام دخترمی به وبلاگ آوین من هم سر بزن