آوین کوچولوآوین کوچولو، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

دختر نازم آوين كوچولو

باز هم دلتنگت می شم

1391/7/9 23:02
نویسنده : شاینا
758 بازدید
اشتراک گذاری

این هفته که پیش رو داریم اصلا هفته ی خوبی نیست دوسش ندارم چون قراره دخترمو 5 یا شش روز نبینم. وای مامان جون نکنه بدون من بت سخت بگذره ها. خاله نرگس خیلی دوست داره بقول خودش :"من شش ماه شستمت به گردنت حق دارم"

جریان از این قراره که مامان باید بره تهران ماموریت باید برم توی  یک دوره ی آموزشی خیلی مهم شرکت کنم. و از اونجا که مامان پروانه رو تو نمیشناسی باید بری شهرکرد پیش مامان جون عظیمه. دخترم من و بابا جنوب که هستیم انقدر سرمون شلوغه که وقت نمیکنیم بیایم به خانواده هامون سربزنیم. بابا که علاوه بر کار دانشجو هم هست دیگه بدتر(البته عالیه که بابا داره دکترا می خونه از این لحاظ میگم بد که وقت برای تفریح و سفر نداریم)من و تو زیاد میایم خونه ی مامان جون عظیمه اما تهران خیلی کمتر رفتیم آخرین بار تولد یک سالگیت تهران بودی پس می دونم تهرن اگر ببرمت و بزارمت پیش مامان پروانه احتمالا بی قراری و غریبی میکنی پس میبرمت شهرکرد. آخرین بار دو ماه پیش شهرکرد بودی و تازه اون موقع هم یک هفته گذاشتمت و اومدم سرکار چون هم مریض بودی و نمیشد مهد بری هم مامانی باز هم دوره آموزشی داشتسبز

ولی این دوره خیلی مهمه و برای کارم لازمه. می دونی که دخترم!! ماچ

بله مامان! من درکم بالاست.ابرو

ممنون عزیزم.

تاره بابا هم یه ور دیگه ست ایشون باید برن کنفرانس بین المللی برق اصفهان چون ارائه مقاله دارن. عزیزم هر کی   یه جاست خانوادمون پخش و پلاست البته دو روزش هممون شهرکرد و اصفهان با همیم. وای خدای من اصلا دوست ندارم خیلی برنامه هامون جداست اگر بابا می تونست بیاد تهران و تو رو نگه داره تا من برم کلاس خیلی خوب بودددددددددددددددددد. اما نمیششششششه اون مرخصی نداره نمی تونه بیاد تهران. نمیتونه مامانشو ببینه. خوب بابایی بیا دیگه. برنامتو جور کن بیا. من دارم میرم پیش مامانت تو هم بیا. عروس و مادر شوهر خوب نیست تنها باشناااا شیطانیه وقت تعجبهههههههههخنده

خوب بیا دیگه. برنامتو جور کن بیا.

:"مستاجر هفتهی دیگه از شمال میاد باید اینجا باشم"

:ول کن مستاجرو.

:"دو روز هم توی دانشگاه چمران اهواز واسم کلاس گذاشتن برای تدریس. از هفته ی دیگه کلاسا شروع میشه باید برم سر کلاس"

ول کن کلاسو حالا. خوب اوله ساله تق و لقه!!

"نه. جدیه. دکتر جورابیان شاکی میشه"

خوب یعنی نمیشه دیگه؟

"نه  عزیزم. نمیشه "

تازه عزیزمو خودم اضافه کردم فک نکنم اون گفته باشه.

خوب نمیشه که همه با هم باشیم دیگه. پس دختر گلم میبرمت خونمون پیش بابا جونی و مامان جونی عاشقتن دارن هلاک میشن زودتر بیننت .میری اونجا حال کنی از گرما هم یه هفته راحت میشی. اما تورو خدا جون عمت مریض نشی ها!!!تو میری با خاله نرگس حال میکنی .مامان تهران دوره میره. بابا هم جنوب کلی کار داره.......باشههههه؟؟؟؟بوسسسقلب .

چهارشنبه پرواز داریم. استرس پرواز هم دارم. خدایا مواظب هواپیما باش. من و دخترم اگر مردیم این بابایی میره زن میگیره ها. ما گناهی هستیم. مواظبمون باش خدا جون. هواپیما رو به سلامت برسون اصفهان.

ایشالله دو هفته دیگه بیام تو وبلاگ بنویسم همه چی به خوبی و خوشی تموم شد.آمییییییییین.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام مامان آوینا
9 مهر 91 23:40
سلام عزیزم. انشاا... به خیر و خوشی تموم میشه. نگران نباشید بسپریدش به دست خدا. وای خدای من اسم دختر من هم قرار بود اول آوین بشه حتی تا لحظه ثبت هم رفت ولی بعد شد آوینا. آخه از چند نفری شنیده بودم که آوین هم اسم دختره و هم اسم پسر؟؟؟؟ من شما لینک کردم. امیدوارم آوینا و آوین دوستای خوبی بشن برای هم و من و شما هم همینطور عزیزم...
شاینا
29 آذر 91 20:02
مرسی از لطفتون. لینکتون میکنم ایشالله دوستای خوبی باشیم.